فطرت همۀ انسان تشخیص می دهد که کار خوب انجام دادنی (و باید) است و کار زشت انجام ندادنی (و نباید) است.
اما در دایره تشخیص گسترۀ مفهومی خوب و بد یا تشخیص مصداق های آنها نیاز به راهنمایی دارد؛ و گرنه دچار خطا و اشتباه می شود.
نقطه خطا و فریب اخلاقی انسان، در جایی اتفاق می افتد که گسترۀ مفهومی یا تشخیص مصداقی دچار اختلال شود.
مثلا او می داند قتل انسان بی گناه نباید است. پس هیچگاه این کار را انجام نمی دهد. اما شیطان برای فریب او، ابتدا مصداق مورد نظر را از دایره بیگناهی خارج می کند و سپس او را دستور به قتل می دهد. مثل کاری که قاتل امام علی ع یا شهید مطهری دچار آن شد.
یا فرد می داند به حقوق دیگران زشت است و این را انجام نمی دهد. اما شیطان داستان را به گونه ای دیگر برای او ترسیم می کند. «درست است ی بد است؛ اما اینکه ی نیست؛ تو پول را برمی داری و بعد سرجایش می گذاری؛ ی وقتی است که نخواهی پول را پس بدهی». یا فریبی که در نژادپرستی اتفاق می افتد «اهانت به انسان بد است؛ اما او غیر آریایی است و غیر آریایی انسان نیست!! پس میتوانی به او توهین کنی». یا « وقتی است که فرد مقابل راضی نباشد، اما وقتی راضی است محسوب نمی شود».
برای فرار از این فریب ها، لازم است مفاهیم اخلاقی به دقت بازخوانی و تعریف شوند؛
اولا خوب و بد به چه معناست؟ خوب به معنای آنچه کمال ذاتی دارد، یا آنچه لذت بخش است، یا آنچه قدرت می آورد یا .
ثانیا مصادیق آنها با دقت در قیود زمانی و مکانی تبیین شوند.
ثالثا: در هر کدام از موارد اختلاف، چه منبعی عهده دار سخن نهایی است؟
یا علی
درباره این سایت